روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

قرنطینه نویس۱

جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۴۸ ق.ظ

یا حبیب

 

توی این روزهای خونه نشینی، خیلی چیزا هست که میخواستم در موردشون بنویسم، اما حساسیتم در مورد اینکه چطور بنویسم و توی یه قالب درست درشون بیارم عقبش مینداخت؛ حالا طی یک اقدام ناگهانی، و البته نه بی دلیل، تصمیم گرفتم بی خیال همه ی حساسیت هام بشم و بدون مثال و توضیح قشنگ مقدار زیادیش رو به صورت فله ای اینجا بنویسم :)
شاید هم بعدا بیام و یه قسمتهاییش رو پاک کنم.

اول.
 قبل از این داستان قرنطینه خیلی به سرعت بالای زندگیامون و به طور خاص زندگی خودم فکر میکردم و آزار دهنده شده بود برام، میخواستم بگم کاش یه مدت میتونستم همه چی رو تعطیل کنم و از سکون و آرامشش لذت ببرم که داستان قرنطینه پیش اومد؛ راستش اینه که من ازش بدم نمیاد، از عوض شدن تکرار زندگی و مواجهه با یه وضعیت و فرصت جدید زیاد ناراحت نمیشم، هرچند که سختی هایی هم داره. اما در مورد سرعت زندگی، کمک زیادی نکرد، من اون آرامشی که توی ذهنم بود رو پیدا نکردم؛  فهمیدم قسمت بزرگی از ماجرا خود منم، که اگر کاری برای یه روزم درست نکرده باشم نهایتا بعد از یکی دوروز حتی دیگه دلم نمیخواد از توی تختم بلند بشم و حس لختی و بیهودگی بدی میاد سراغم که با آرامش خیلی فاصله داره؛ بعد یه تجربه ی این مدلی، با پس زمینه ذهنی این که الان خیلی وقت دارم انقدر کار سر خودم ریختم که چند شب از استرسشون نتونستم درست بخوابم و ساعت خوابم کلا به هم ریخته، الانم اون استرس همراهمه و پرونده ی کارها هنوز بازه؛ این روزا فکر میکنم مشکل منم که تعادل رو درست توی زندگیم پیدا نکردم.. نمیتونم درست انتخاب کنم و به جا نه بگم؛ کاش یاد بگیرم و بتونم زندگیم و زمانم رو بهتر مدیریت کنم.

دوم.
 این روزها فرصت شد به بعضی کارا بعد از مدتها توجه کنم و لذتشون بهم یادآوری بشه، مثل کلنجار رفتن و نگهداری از گل و گیاها و پختن کیک و شیرینی. این هم یه قسمتی از همون مدیریت اشتباهمه که با وجود اینکه خیلی هاش زیاد زمانبر هم نیستن برای این کارا وقت کافی نمیذاشتم و تصمیم دارم مداومت توی بعضی هاش رو حفظ کنم.

سوم.
دارم یکم تقسیم و مدیریت زمان هم یاد میگیرم؛ توی خونه منظم و مفید کار کردن یکمی برای من سخته؛ زمان های هدر رفته زیاد میشن و کارا منظم پیش نمیرن
از طرفی وقتی کارا توی این شرایط زیاد باشن و هی بمونن نگرانی انجام نشدنشون کلا منو از کار میندازه؛ دارم تمرین میکنم یکم کمتر به خودم سخت بگیرم و کارا رو تقسیم کنم؛ البته که در حد نیته هنوز تقریبا😅

آخر.
 این روزا برای خیلی چیزها و خیلی کس ها دل تنگم، و البته خیلی اوقات نگران؛ برای یه جوجه و مادرش که فرصت نشد بعد به دنیا اومدنش ببینمش و با دیدن عکسا و فیلماش خوشم و داره مثل لوبیای سحر آمیز رشد میکنه ماشاءالله؛ برای بعضی ها که زیر پوستی نگاهشون میکردم و از دیدنشون خوشحال میشدم و به روم نمی آوردم، برای صاحب کادوی تولدی که دوماهه درست کردم و نشد بهش برسونم و با احتساب تاخیر قبلی خودم احتمالا میرسه به تولد امسال ؛ برای بعضیا که دوستشون دارم اما احتمالا خیلی وقتا باعث اذیتشون شدم و حضورم کنارشون اضافی بوده و تحملم میکنن، و برای بعضی ها که هر روز و هر هفته دنبال جور کردن یه بهونه بودم که نزدیکشون باشم و ببینمشون و دلم آروم بگیره، اما راستش یه وقتایی واقعا نمیفهمم حضورم اذیتشون میکنه یا نه.
دل آدمیزاد عجیبه، برا من که هنوز خیلی بی ظرفیتم هرچی هم که سعی و تلاش کنم برای کنترل کردنش، افسارش بعضی اوقات از دست عقلم در میاد؛ همون موقعی که منطقم دلیل و منطق میچینه که چه کار و فکر و حالی درسته، دلم بی هوا ترک بر میداره و غصه میخوره
بعضی آدمها توانایی خوبی توی بروز ناراحتی ها و دلتنگی هاشون دارن، راحت گریه میکنن، به موقع شکایت میکنن، یه وقتایی بهشون حسودیم میشه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۰۸
آفتاب گردون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی