روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

یا علیم

 

توی تشخیص های پزشکی یه چیزی داریم به اسم هم زمانی علائم؛ مثلا ممکنه فردی به یه علتی دچار درد گوش شده باشه و به علت دیگه ای تب کرده باشه؛ اما هم زمانی این دو علامت ممکنه پزشک رو به اشتباه مشکوک کنه به یه بیماری که این علائم رو باهم داره.
فکر میکنم توی رفتار ها و برخورد های ما آدم ها با همدیگه هم این حالت وجود داره؛ یه وقتایی ارتباط سازی ها و تخیل و تحیلیل های ذهنی ما به سمت تشخیص اشتباه شرایط و تصمیم ها و نتیجه گیری های نادرست منحرفمون میکنه؛ یه موقع هایی، هم زمانی چیزهایی که دیدیم و شاید اصلا ربطی به هم نداشته باشن و در نظر نگرفتن چیزهای زیاد دیگه ای که نمیبینیم و نمیدونیم ما رو به اشتباه میندازه، هم باعث آزار و ناراحتی خودمون میشه هم بقیه.
بعد فکر میکنم شاید راه ساده ی حل کردنش یه سوال یا صحبت ساده باشه، که از هم دریغش میکنیم. چرا؟ شاید چون هم بلد نیستیم شنونده ی خوبی باشیم هم بلد نیستیم چطوری منظورمون رو درست بیان کنیم. هنوز درست بلد نیستیم و ظرفیتش رو نداریم که بپذیریم یا ببخشیم. شایدم فقط کافیه کمتر به تحلیل های ذهنمون راجع به دیگران اعتماد و بیشتر به کافی و درست بودن دانسته هامون شک کنیم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۸ ، ۱۹:۰۲
آفتاب گردون

یا رحیم

وقتی میخوایم از یه قطعه ی فلزی، قطعه ی فلزی جدیدی بسازیم، واضحه که باید اول اون رو نرم و ذوب کنیم تا بتونیم بریزیمش تو یه قالب جدید، برای اینکه به اون شکلی در بیاد که دوستش داریم و قشنگه.
به لحاظ علمی و تجربی، اگر اون تیکه ی فلز رو اول ریز ریز و خرد کنیم به خاطر افزایش سطح تماس، خیلی راحت تر و سریع تر ذوب میشه و میتونیم تو قالب جدید بریزیمش. یه راه دیگه ی سرعت دادن به ذوب هم زیاد کردن شدت حرارته.

حالا فکر میکنم توی وجود ما هم یه تیکه فلز هست، که خیلی هامون خیلی وقته از شکل و قیافه انداختیمش، اون موقعی که اومدیم تو این دنیا هنوز نرم و جاری بود، اما تو قالب درست نریختیمش و توی سالهایی که گذروندیم با انواع و اقسام ضربه ها از شکل انداختیمش؛ حالا کج و معوج و بد قواره ست. دوره از اون شکل قشنگ و دوست داشتی که خدا میخواد. فکر میکنم شاید بعضیا که ظرفیتشون بالاست رو خدا فلز وجودشون رو زود ریز و خرد میکنه، برای اینکه خیلی سریع ذوب بشن و برن تو همون قالبی که اون دوست داره؛ اما بعضی ها یکم ضعیف ترن، تحمل ریز ریز شدن برای خدا رو نداشتن شاید، برای همین خدا کم کم تو زندگیشون حرارت میچینه و آماده شون میکنه برای جاری شدن تو قالب درست. یه وقتایی شعله رو تند میکنه، یه وقتاییم استراحت میده، اما نمیذاره سرد شه.  بعضی ها هم که شوقشون بیشتره برای رسیدن به نقطه ی ذوب، خودشون میرن سراغ شعله ها، به نفسشون سختی میدن برای خدا، ماموریت های رو زمین رو برمیدارن و از حرارت سختی هاش لذت میبرن و سرعت میگیرن به سمت ذوب شدن و نشستن تو قالب دلخواه خدا.
اینکه از کدوم گروهیم رو نمیدونم، اما احتمالا همیشه ماموریت ها و بهانه هایی برای سرعت گرفتن هست؛
 کاش درست پیداشون کنم و ظرفیت تحمل حرارتشون رو داشته باشم.

 

کی به دست من

آهن من گرم خواهد شد

و من او را نرم خواهم دید

آهنِ سرسخت

قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو

با خیال من یکی تر زندگانی کن


____
پ.ن: خدا خیر بده به اون کسی که چشم ما رو به این زاویه ی دید از ماموریت باز کرد :)  از برکات روضه

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۲۱:۰۶
آفتاب گردون

یا نور

 

من فیلم های علمی تخیلی رو دوست دارم و گاهی نگاه میکنم، احتمالا برای اینکه کلا از خیال پردازی لذت میبرم.
شاید بعدا بیشتر راجع به این خیال پردازی ها نوشتم. اما فعلا بگذریم؛ این رو مطرح کردم تا برسم به این که توی تعدادی از این فیلم ها آدم هایی هستن که به اصطلاح یه هدیه دارن، یه توانایی خاص که از آدمهای معمولی متمایزشون میکنه، باعث قدرشون میشه و تبدیلشون میکنه به آدم های محترم و ارزشمندی که آدم معمولی ها رو هم نجات میدن.
توی دنیای واقعی و بین افراد مثل خودمون، احتمالا آدمهایی نداریم که نامرئی بشن، پرواز کنن یا از چشماشون لیزر بتابونن :) اما این روزها که به آدمهای اطرافم نگاه میکنم میبینم آدمها میتونن هدیه داشته باشن، فقط تفاوتش اینه که این هدیه تصادفی یا بی دلیل به کسی داده نمیشه.
خصوصیات غیر ظاهری آدمها تا یه جاییش از قبل وجود داره، خوب و بد، مثل خوش اخلاقی یا بد اخلاقی، مثل صبر یا بی صبری، مثل محبت یا خودخواهی؛ اما از یه جایی به بعد بعضی آدمها یه سری توانایی ها رو انتخاب میکنن، رشدش میدن، و تبدیلش میکنن به یه مشخصه برای خودشون، یه ویژگی برجسته که توی همه ی آدمها نیست.
 بعد بسته به اون خصوصیتی که بزرگش میکنن تبدیل میشن به یه ضدقهرمان یا یه ابرقهرمان، اونوقت میتونن بقیه ی آدمهارو هم نابود کنن یا باعث نجاتشون بشن.

دور و بر من آدمهایی هستن که خوب تو مسیر شاخص شدن جلو رفتن، بیشتر که به خودم نگاه میکنم، میبینم خیلی عقبم،حتی هنوز مسیر درست رو پیدا نکردم، تلاشم رو میکنم برای درست شدن و جلو رفتن اما یه وقتایی خیلی دلم میخواد از میون بُر برم، اون کسی که باید بیاد و یه فانوس روشن رو بذاره توی دستم که مسیرو ببینم؛ یه هدیه بذاره توی جیبم که باهاش خیرم برسه به ادمها و از شرم در امان باشن، بعد هم خودش باهام قدم برداره و مواظب باشه یه موقع چراغ خاموش و هدیه گم نشه.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۸:۵۴
آفتاب گردون