روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم رب الحسین ع

 

الهی

هب لی، کمال الانقطاع الیک

 

 

حی علی العزا..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۹
آفتاب گردون

یا ملجا کل مطرود

بچه ها وقتی نوزادند گاهی فقط به آغوش مادرشون آروم میگیرن؛ انگار از همه ی چیزهای ناشناخته ی دنیا پناه میبرن به آغوش امن مادرشون
بزرگتر که میشن؛ گاهی اوقات این پناه و گوشه ی امن توی گذاشتن سرشون روی پاهای مادر یا سینه ی ستبر پدر شکل میگیره، یا گرفتن دستهاشون و حس کردن گرماش؛ اون لحظه ای که چشماشون رو میبندن و آروم میشن؛ انگار که همه ی مشکلات و بی قراری ها پشت یه دیوار نامرئی مونده و وارد این پناهگاه امن نشده
امان از زمانی که آدم قد بزرگ میکنه، اما دلش هنوز گاهی درست مثل نوزاد یک ماهه بی پناه میشه
گاهی اوقات قد بلند و عدد سن آدم پناهگاه های کودکیش رو گمراه میکنه، طوری که فکر میکنن دیگه لازم نیست بشینن که سرت رو بذاری روی پاهاشون و با محبت دست بکشن روی موهات که آروم بگیری.
هرچی که آدم بزرگ تر میشه، با بزرگ شدن دنیاش پناه گاه های دیگه ای رو هم میشناسه
اما
فقط بعضی پناهگاه ها هست که صاحبشون هیچوقت گول لُغز ها و سن اضافه کردن هات رو نمیخوره؛ نگفته از چشمات حرف رو میخونه؛ بیخیالت نمیشه و آغوشش همیشه هست، امن
مثلا وقتی گوشه ی صحن سرت رو تکیه میدی به مرمر خنک دیوار و تاب خوردن پرچم توی باد رو تماشا میکنی؛ یا چشمت به نقش و نگار ضریحش خیره مونده، یا محو طرح و نقش کاشی ها و بازتاب نور خورشید توی گنبد شدی، یا اون زمان که توی خاکا به امید دیدنش نشستی و نگاهت بین قدم های در حال گذر چرخ میخوره، پناهگاهش به اندازه ی فهمیدن تمام دردهات جات داره؛ تمام درد ها رو برمیداره و میذاره یه جایی بیرون اون حریم امن

حالا توی این روزای حبس خانگی
توی بی قرار ترین روزها، بی پناهی ها رو کجا زمین بذارم؟ پشت درهای کدوم پناهگاه؟ وقتی اجازه و توان و لیاقت گذر از درهای حریم امن رو ندارم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۷
آفتاب گردون