روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

یا خالق کل مخلوق

 

این چه بیماری ایه که من مدتهاست عمیقا احساس  میکنم احتیاج به یه مدت بی کاری و فکر و تمرکز دارم، اما حالا که همه جا تعطیله هم انقدر کار برای خودم درست میکنم که یه دقه ذهنم نتونه آروم باشه؟

قبلا فکر میکردم مشکل از ریتم زندگیه؛ الان فهمیدم مشکل خود منم، منتها بلد نیستم چطوری رفعش کنم.

 

پ.ن :

۱. خدایا از دست خودم پناه میبرم به تو، این چیه خلق کردی واقعا؟

۲. به چیز های درست و حسابی هم فکر میکنم اما حتی برای نوشتن اونم فرصت پیدا نکردم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۴۴
آفتاب گردون

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

 

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

 

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس

موسی آنجا به امید قبسی* می‌آید

 

هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست

هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید

 

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

 

جرعه‌ای ده که به میخانهٔ ارباب کرم

هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

 

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است

گو بران خوش که هنوزش نفسی می‌آید

 

خبر بلبل این باغ بپرسید که من

ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

 

یار دارد سر صید دل حافظ یاران

شاهبازی به شکار مگسی می‌آید

_________

قَبَس: در قرآن آن شعله ی کوچک روشنی است که موسی ع در تاریکی به دنبال آن رفت و پیامبر بازگشت.

 

_ قسم به وعده ی شیرین من یمت یرنی..

_دلتنگم و دیدار تو ام راحت جان است..

_ یا علی یا علی..مالک ملکِ دلی..

_مینویسم، اما نصفه رها میشه و به انتشار نمیرسه، بعضی اوقات کلمه ها خیلی محدود میشن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۰۸
آفتاب گردون

یا هادی

امروز عجیب ترین و غیر منتظره ترین تبریکی که یادم میاد رو دریافت کردم :)
یه طعم شیرینِ خاصِ عجیب و هیجان انگیز داشت، شبیه آدامس جرقه ای توت فرنگی که تقّ و تق هیجانِ شیرین توی سر آدم پخش میکنه ، اما خیلی خاص تر :)
هیچ وقت خودم رو در این موقعیت تصور نکرده بودم و ندیده بودم؛ امروز به این فکر کردم خدا چقدر منو این طرف و اونطرف گردونده و بالا پایین کرده تا به این نقطه رسونده، و واقعا منظورش چیه؟ ایستادنه یا توشه برداشتن و عبور کردن؟ نمیدونم؛ اما حالا با وجود اینکه  لایق این عنوان و تبریک و در حدش نیستم، بالاخره برای خودم تصورش کردم، نمیدونم خدا برای پنج سال و ده سال بعد قراره قدم هام رو به کجا بکشونه؛ اما میدونم هرچی که هست دوست دارم بهش اعتماد کنم و باهاش و براش قدم بردارم.

______

انشاءالله که خدا به حق صاحب این روز همه مون رو هدایت کنه سمت ماموریت هایی که برامون میپسنده، و سمت خودِ خودش، که باید بزرگترین آرزومون میبود و یادمون میره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۴
آفتاب گردون