روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

یا سمیع

 

برای برنامه ی میلاد مدرسه از روی کتابی که دستش بود دنبال مطلب میگشت، کتاب پر از داستان های کوتاه از زندگی امام حسن عسکری ع بود؛ از خوش قولی و علم تا دلسوزی و مِهر و احترام؛ بعضی داستان ها رو بلند برام میخوند: "امام جواب سوال همه را میداد، به زبان خودشان". " حتی نامه های نوشته نشده را هم بی جواب نمیگذاشت" "حواسش حتی به حرف هایی که فقط از دل میگذشتند و به زبان نمیرسیدند هم بود."

توی فکرم چرخ میخوره: امام زبان حرف های گفته نشده را هم میدانست، امام زبان "دل ها" را بلد بود.

روی کاغذ نوشتیم: پاسخم گو به نگاهی.. که زبان من و توست.

 

____

پ.ن:

۱.در ستایش صدا و فهم روایتگر هم حرف ها هست.

۲. میلام امام حسن عسگری ع مبارک با تاخیر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۳:۰۸
آفتاب گردون

 

بیچاره  آهویی که صید پنجه ی شیری ست

بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی

 

آیینه خیلی هم نباید  راستگو باشد

من مایه ی رنج تو هستم، راست میگویی

 

🖋فاضل نظری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۷:۰۸
آفتاب گردون

یا حی

 

یک هفته ی پیش، اولین تشییع جنازه ی زندگیم رو دیدم، مادر جوون و بیمار یکی از دانش آموزهام فوت شده بود.
از جزئیات کم اهمیت میگذرم، فقط اینکه جدای از حال بعد دیدن قبر و میت و فکر کردن به آخر دست و پا زدن هایی که خیلی وقتا بی فایده ن، بعد از اون روز بعضی روضه ها رو طور دیگه ای فهمیدم، غریبی و دل شکستگی امیرالمومنین ع برای حضرت فاطمه س رو.
سنگینی داغ دیدن، نه یه عزیز، نه یه جوون، همه ی عزیز هات، دونه دونه توی کمتر از یک روز.
برای اولین بار انقدر واضح حس کردم بعضی چیزها وصفشون با دیدنشون خیلی فرق داره، دیگه خدا نکنه آدم مبتلا بشه.
به هر حال نوشتم که پیشنهاد کنم برای اونایی که ندیدن حداقل یه بار این پایان بندی ناگزیر همه مون رو ببینن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۸ ، ۲۳:۲۱
آفتاب گردون

درد، ناراحت کننده ولی لازمه. آزار دهنده ولی خیلی اوقات شروع مسیر شفا ست.
فیزیولوژی بدن ما طوریه که اعصابش ممکنه به راحتی فریب بخورن، ما میتونیم خیلی اوقات درد یا بعضی حس های محیطیمون رو منحرف کنیم. مثلا وقتی یه خار توی انگشتمون رفته و انگشت درد میکنه و میسوزه، اگر آروم اطرافش رو ماساژ بدیم و یه فشار کمی وارد کنیم، مغزمون گول میخوره، به همین سادگی! حواسش پرت حس فشار اطراف میشه و ما شدت کمتری از درد فرو رفتن خار توی انگشتمون رو احساس میکنیم. علاوه بر این، لزوما آزار دهنده ترین درد نشون دهنده ی مهم ترین آسیب نیست، مثلا ضربه به بینی حتی اگر باعث آسیب مهم یا شکستگی نشه ممکنه دردش خیلی وحشتناک تر از شکافتن و شکستن سر باشه، به خاطر تعداد اعصاب و خصوصیات فیزیولوژیک  متفاوت هرکدومشون، اما آسیب به سر و شکستنش میتونه خیلی خطرساز تر و خطرناک تر از ضرب دیدگی بینی باشه.
فکر میکنم توی زندگی واقعی هم مغز ما میتونه همینقدر ساده منحرف بشه و فریب بخوره؛ ما خیلی اوقات درگیر درد های اشتباهی میشیم، درد هایی که ما رو فریب میدن تا از درد اصلی و آسیب زا غافل بشیم. ما رو مشغول چیزهای کم اهمیت میکنن تا چیز های مهم تر رو فراموش کنیم. و خیلی اوقات هم دردناک ترین چیز لزوما خطرناک ترین نیست، این هم فقط ما رو از خطر مهم منحرف میکنه.

۲. فکر میکنم زندگی مثل یه بازی چند مرحله ایه، از وقتی به دنیا میایم تا وقتی که به یه بلوغ حداقلی برسیم مرحله ی آشنایی اولیه ی بازی و راهنمایی و انتخاب ابزار اولیه پیش از شروع بازیه، بعد از اون خدا مرحله به مرحله اتفاق ها و چالش های مختلف رو جلوی آدم میذاره، غول هر مرحله رو که رد میکنی، مرحله ی بعد یه چیز سخت تر برای محک ت طراحی میکنه، اگر م شکست بخوری یا عقب گرد داره یا ام انقدر باید بمونی تو اون مرحله و جون بکنی تا از پسش بر بیای.

۳. هرعمل و اتفاق با عکس العملی همراهه (به نظرم حتی هیچ کاری نکردن هم یه عکس العمله که انتخابش میکنیم)،
به نظرم میرسه توی هر چالش و اتفاق، یه چیزی باید بین عملِ بازی زندگی و عکس العمل ما حائل بشه، و اون تفکر و تامل و سنجشه، که وقتی نباشه ، نتیجه گیری ها و بازخورد های شتابزده خیلی اوقات ما رو میبرن به سمت توجه به درد های منحرف کننده ی کم اهمیت تر،هرچند که در نگاه اول خیلی دردناک تر به نظر برسن.

+خدا کنه درد اصلیِ اصلیِ اصلی مون دوا بشه، که همه ی درد های دیگه بعدش انقدر کوچیک بشن که به چشم نیان.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۸ ، ۰۸:۵۵
آفتاب گردون