روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

روزَن گاه

روزنه ای به خیال گاه به گاه و افکار پراکنده ی یک مسافر، که قدم برداشته و تجربه میکند و یادمیگیرد، به شوق مقصد

آهنگری

شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۰۶ ب.ظ

یا رحیم

وقتی میخوایم از یه قطعه ی فلزی، قطعه ی فلزی جدیدی بسازیم، واضحه که باید اول اون رو نرم و ذوب کنیم تا بتونیم بریزیمش تو یه قالب جدید، برای اینکه به اون شکلی در بیاد که دوستش داریم و قشنگه.
به لحاظ علمی و تجربی، اگر اون تیکه ی فلز رو اول ریز ریز و خرد کنیم به خاطر افزایش سطح تماس، خیلی راحت تر و سریع تر ذوب میشه و میتونیم تو قالب جدید بریزیمش. یه راه دیگه ی سرعت دادن به ذوب هم زیاد کردن شدت حرارته.

حالا فکر میکنم توی وجود ما هم یه تیکه فلز هست، که خیلی هامون خیلی وقته از شکل و قیافه انداختیمش، اون موقعی که اومدیم تو این دنیا هنوز نرم و جاری بود، اما تو قالب درست نریختیمش و توی سالهایی که گذروندیم با انواع و اقسام ضربه ها از شکل انداختیمش؛ حالا کج و معوج و بد قواره ست. دوره از اون شکل قشنگ و دوست داشتی که خدا میخواد. فکر میکنم شاید بعضیا که ظرفیتشون بالاست رو خدا فلز وجودشون رو زود ریز و خرد میکنه، برای اینکه خیلی سریع ذوب بشن و برن تو همون قالبی که اون دوست داره؛ اما بعضی ها یکم ضعیف ترن، تحمل ریز ریز شدن برای خدا رو نداشتن شاید، برای همین خدا کم کم تو زندگیشون حرارت میچینه و آماده شون میکنه برای جاری شدن تو قالب درست. یه وقتایی شعله رو تند میکنه، یه وقتاییم استراحت میده، اما نمیذاره سرد شه.  بعضی ها هم که شوقشون بیشتره برای رسیدن به نقطه ی ذوب، خودشون میرن سراغ شعله ها، به نفسشون سختی میدن برای خدا، ماموریت های رو زمین رو برمیدارن و از حرارت سختی هاش لذت میبرن و سرعت میگیرن به سمت ذوب شدن و نشستن تو قالب دلخواه خدا.
اینکه از کدوم گروهیم رو نمیدونم، اما احتمالا همیشه ماموریت ها و بهانه هایی برای سرعت گرفتن هست؛
 کاش درست پیداشون کنم و ظرفیت تحمل حرارتشون رو داشته باشم.

 

کی به دست من

آهن من گرم خواهد شد

و من او را نرم خواهم دید

آهنِ سرسخت

قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو

با خیال من یکی تر زندگانی کن


____
پ.ن: خدا خیر بده به اون کسی که چشم ما رو به این زاویه ی دید از ماموریت باز کرد :)  از برکات روضه

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۰۴
آفتاب گردون

نظرات  (۲)

ســـلام ودرود....وبتون به دلم نشست.
زیبا  بود آفتابگردون
با احترام دعوتید..........
باتـــــبادل لینک؟؟؟

پاسخ:
علیکم السلام
ممنونم از حسن نظرتون.
اما اهل تبادل لینک نیستم. ترجیحم بر پیگیری بر حسب علاقه ست.

بسم الله

سلام 

عاقا قبول نیست شما خیلی میفهمید . من ته تهش منتطر میشم تا حکم ماموریت رو ببینم و برم دنبالش :)

مال من که عالیاژ فلزش گویا بالاست چون حرارت گوشت و پوست و استخونم و کباب کرده ولی لامصب آب نشده که نشده .

البته من امیدوارم به خودم آخه گفتن 

ان لقتل الحسین حرارتا فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا

مطمعنم بالاخره حرارت ارباب آب میکنه اون فلزات سخت رو 

پاسخ:
علیکم السلام 🌻
مدلسازی ذهنیم بود، نه شرح حال خودم؛ اما به نظرم جمله ی اولتون بیشتر تذکر به جایی برا من بود تا شرح حال خودتون و ممنونم بابتش :)

فکر میکنم شایدم ذوب شدن توی یه نقطه ست، یه لحظه ست؛ باید یه عمری سرخ بشیم تا به وقتش آماده باشیم و اتفاق بیوفته. خوش به حال شما که خوب جلو رفتین :)
راست میگین، چه نکته خوب و قشنگی.. انشاءالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی