هر چی تو بگی، هرچی تو بخوای
یا حکیم
حکمت کارهای خدا خیلی بزرگ تر از فهم منن اکثر اوقات( احتمالا همیشه!)؛ اینکه دم پایانی هیئتی رو بعد سال ها بالا و پایین و با وجود تعداد زیادی شاعر زبردست در نهایت کسی بگه که اصلا شعر گفتن بلد نیست و تا حالا شاید یک صفحه هم شعر نگفته باشه؛ مسئول مداحی هیئت کسی باشه که خودش نمیتونه مداحی کنه؛ یکی توی هیئت مدرسه ای که سالهای دانش آموزیش مدام در حال دکور زدن اونجا بوده و تعلق خاطر داره بهش، نتونه برای دکور زدن کمکی بکنه ، به جاش یه طوری که خودشم نمیفهمه چطور، پاش کشیده بشه هیئت یه مدرسه ای که هیچی ازش نمیدونه و برا اونا دکور بزنه و باهاشون رفاقت کنه.
با منطق من احتمالا همه ی این ها جور دیگه ای درست بود، شاید چون دانسته های من در مقابل دانسته های اون اصلا وجود نداره، درحالی که اون حال و گذشته و آینده ی کل عالم رو میبینه من هنوز توی فهم زمان حال خودم عاجزم؛ یا شایدم ارزش گذاری و معیار انتخابش با من فرق میکنه. نمیدونم!
به این فکر میکنم برای ۵سال بعد و ۱۰ سال بعدم چه مسیری چیده؛ بعضی اوقات فکر میکنم این همه دست و پا زدن برای چیه؟ وقتی اصل مسیر رو اراده ی یکی دیگه میچینه، شاید فقط باید حواسم باشه این قایق با انتخاب هام چپ نکنه و به گل نشینه، جاری بمونه تو مسیر رود تا برسه به مقصدی که اون میبردش.
یه وقتاییم فکر میکنم شایدم جای ده سال بعدم بستگی داره که تا اون موقع با ظرف وجودم چیکار کرده باشم، انتخاب هام چقدر بزرگ یا حقیرم کرده باشه، برای قرار گرفتن تو کدوم یکی از نقشه هاش آماده م؟
____
پ.ن :
۱- نمیدونم این علاقه ی عجیب سر در آوردن از آینده از کجا میاد و انقدر ذهنمو آشفته میکنه.
۲- کاش قلب آدم هم انقدر راحت و منطقی با مسائل کنار میومد :) واقعا دردسریه برای خودش! :)
۳_ دوست دارم تسلیم در برابر خواسته هاش رو یاد بگیرم اما خیلی سخته! واقعا قلب آدم به درد میاد گاهی اوقات😅
بسم الله
سلام افتابگردون هیاتا
فقط این میاد تو دهنم
گردنم زیر بار منت اوست
قطعا بستگی داره به قایق سوار و مدل قایق سواری کردنش تو همه این سالهایی که در پیش رو هست
قطعا بستگی داره چقدر توکل کرده باشی تو دریای طوفانی روزگار و کم نیاورده باشی